به وبلاگ من خوش آمدید
امیدوارم از مطالب نهایت استفاده رو بکنید
(هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت/ چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست / گاه بر روی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت / ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .)
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان باران دلتنگی و آدرس mostafaheartsick73.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
شب ها وقتي که تنهايي ،بياد همراه دلتنگي
مي پيچه باز صداي پات، بروي پله ي سنگي
شب ها وقتي که تنهايي بياد همراه دلتنگي
مي پيچه باز صداي پات بروي پله ي سنگي
به فکر اينکه برگشتي دلم مياد به پيشوازت
خيال قامتت اونجاست نگاهم مي کنه نازه
دلم از روي نوميدي ،ميگه او نيست خيالاته
يه عمره که تو رو خواستم، تو گفتي از محالاته
چشم هام لبريز اشک شوق،خوش آمد بر لبم جاري
تو هم هستي و هم نيستي، مثله رؤيا تو بيداري
يه عمره که شبه بودي ،شبيه آرزوي من
مثل پايان دلخواهي براي جستجوي من
چشم هام لبريز اشک شوق،خوش آمد بر لبم جاري
تو هم هستي و هم نيستي، مثله رؤيا تو بيداري
يه عمره که شبه بودي ،شبيه آرزوي من
مثل پايان دلخواهي براي جستجوي من
نفس عميق کشيدم و دسته گل رو با لطيف ترين حالتي که مي شد توي دستام نگه داشتم
هنوز يه ربع به اومدنش مونده بود
نمي دونستم چرا اينقدر هيجان زده ام
به همه لبخند مي زدم
آدماي دور و بر در حالي که لبخندمو با يه لبخند ديگه جواب مي دادن درگوش هم پچ پچ مي کردنو و دوباره مي خنديدن
اصلا برام مهم نبود
من همتونو دوست دارم
همه چيز به نظرم قشنگ و دوست داشتني بود
دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عميق کشيدم
چه احساس خوبيه احساس دوست داشتن
به اين فکر کردم که وقتي اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودي مي کنن
و اين حس وسعت لبخندمو بيشتر کرد
تصميم خودمو گرفته بودم , امروز بهش مي گم , يعني بايد بهش بگم
ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقيقه مونده بود
بيچاره من , نه, بيچاره به آدماي بدبخت مي گن ... من با داشتن اون يه خوشبخت تموم عيارم
به روزاي آينده فکر مي کردم , روزايي که من و اون
دو نفري , دست توي دست هم توي آسمون راه مي رفتيم
قبلا تنهايي رو به همه چيز ترجيح مي دادم ولي حالا حتي از تصور تنهايي وقتي اون هست متنفر بودم .
من و اون , مي تونيم دو تا بچه داشته باشيم
اوليش دختر ... اسمشم مثلا نگار .. يا مهتاب
مثل ديوونه ها لبخند مي زدم , اونم کنار يه خيابون پر رفت و آمد ... ولي ديوونه بودن براي با اون بودن عيبي نداره
خب دخترمون شبيه کدوممون باشه بهتره ... شبيه اون باشه خيلي بهتره اونوقت دوتا عشق دارم
دومين بچه مون پسر باشه خوبه ... اسمشم ... اهه من چقدر خودخواهم
يه نفري دارم واسه بچه هامون اسم مي ذارم ... خب اونم بايد نظر بده
ولي به نظر من اسم سپهر يا اميد يا سينا قشنگتر از اسماي ديگه اس
دوس دارم پسرمون شبيه خودم باشه
يه مرد واقعي ...
به خودم اومدم , دو دقيقه به اومدنش مونده بود
ديگه بلااستثنا همه نگاهم مي کردن , شايد ته دلشون مي گفتن بيچاره ... اول جووني خل شده حيوونکي
گور باباي همه , فقط اون ,
بعد از دو ماه آشنايي ديگه هيچي بين ما مبهم و گنگ نبود
هيچكس""
داستاني از يك دلباخته ، يك عاشق
عاشقي كه هيچوقت عشق خود را جز از راه چشم لمس نكرد
هيچكس
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روي دکمه هاي پيانو .
صداي موسيقي فضاي کوچيک کافي شاپ رو پر کرد .
روحش با صداي آروم و دلنواز موسيقي , موسيقي که خودش خلق مي کرد اوج مي گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توي نت هاي موسيقي خلاصه مي شد .
هيچ کس اونو نمي ديد .
همه , همه آدمايي که مي اومدن و مي رفتن
همه آدمايي که جفت جفت دور ميز ميشستن و با هم راز و نياز مي کردن فقط براشون شنيدن يه موسيقي مهم بود .
از سکوت خوششون نميومد .
اونم مي زد .
غمناک مي زد , شاد مي زد , واسه دلش مي زد , واسه دلشون مي زد .
چشمش بسته بود و مي زد .
صداي موسيقي براش مثه يه دريا بود .
بدون انتها , وسيع و آروم .
يه لحظه چشاشو باز کرد و در اولين لحظه نگاهش با نگاه يه دختر تلاقي کرد .
يه دختر با يه مانتوي سفيد که درست روبروش کنار ميز نشسته بود .
تنها نبود ... با يه پسر با موهاي بلند و قد کشيده .
چشماي دختر عجيب تکونش داد ... يه لحظه نت موسيقي از دستش پريد و يادش رفت چي داره مي زنه .
چشماشو از نگاه دختر دزديد و کشيد روي دکمه هاي پيانو .
احساس کرد همه چيش به هم ريخته .
دختر داشت مي خنديد و با پسري که روبروش نشسته بود حرف مي زد .
سعي کرد به خودش مسلط باشه .
يه ملودي شاد رو انتخاب کرد و شروع کرد به زدن .
نمي تونست چشاشو ببنده .
هر چند لحظه به صورت و چشاي دختر نگاه مي کرد .
سعي کرد قشنگ ترين اجراشو داشته باشه ... فقط براي اون .
دختر غرق صحبت بود و مدام مي خنديد .
و اون داشت قشنگ ترين آهنگي رو که ياد داشت براي اون مي زد .
يه لحظه چشاشو بست و سعي کرد دوباره خودش باشه ولي نتونست .
چشاشو که باز کرد دختر نبود .
يه لحظه مکث کرد و از جاش بلند شد و دور و برو نگاه کرد .
ولي اثري از دختر نبود .
نشست , غمگين ترين آهنگي رو که ياد داشت کشيد روي دکمه هاي پيانو .
چشماشو بست و سعي کرد همه چيزو فراموش کنه .
....
کنار خيابون ايستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقيم ...
جلوي پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدماي تنها بهترين مسافرن براي يک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش مي کنم ...
حواسم به برف پاک کناي ماشين بود که يکي در ميون کار مي کردن و قطره هاي بارون که درشت و محکم خودشون مي کوبوندن به شيشه ماشين ،
يک لحظه کوتاه کافي بود که همه چيز منو به هم بريزه ،
و اون لحظه ، لحظه اي بود که چشم هاي من صورتش رو توي آينه ماشين تماشا کرد ،
نفسم حبس شد ، پام ناخودآگاه چسبيد روي ترمز ،
- چيزي شده ؟
چشمامو از نگاهش دزديدم ،
- نه .. ببخشيد ،
خودش بود ، شک نکردم ، خودش بود
بعد از ده سال ، بعد از ده سال .... خودش بود .
با همون چشم هاي درشت آهويي ، با همون دهن کوچيک و لبهاي متعجب ،
با همون دندوناي سفيد و درشت که موقع خنديدنش مي درخشيد و چشمک مي زد ،
خودش بود .
نبضم تند شده بود ، عرق سردي نشست روي تنم ، ديگه حواسم به هيچ چي نبود ،
مي ترسيدم دوباره نگاهش کنم ، مي ترسيدم از تلاقي نگاهم با نگاهش بعد از ده سال نديدن هم ،
دستام و پاهام ديگه به حال خودشون نبودن ،
برف پاک کنا اصلا کار نمي کردن ، بارون بود و بارون ،
پرسيد :
- مسيرتون کجاست ؟
گلوم خشک شده بود ،
سعي کردم چيزي بگم اما نمي شد ، با دست اشاره کردم .. مستقيم .
گفت : من ميرم خيابون بهار ، مسيرتون مي خوره ؟
به آينه نگاه نکردم ، سرمو تکون دادم ،
صداي خودش بود ، صداي قشنگ خودش بود
هر نگاه بستگي به احساسي که در آن نهفته است , سنگيني خاص خودش را دار
و نگاهي که گرماي عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کني , تنت را مي سوزاند
اولين بار که سنگيني يک نگاه سوزنده را احساس کرد , يک بعد از ظهر سرد زمستاني بود
مثل هميشه سرش پايين بود و فشار پيچک زرد رنگ تنهايي به اندام کشيده اش , اجازه نمي داد تا سرش را بلند کند
مي فهميد , عميقا مي فهميد که اين نگاه با تمام نگاه هاي قبلي , با همه نگاه هاي آدم هاي ديگرفرق مي کند
ترسيد , از اين ترسيد که تلاقي نگاهش , اين نگاه تازه و داغ را فراري بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق يک عادت مداوم تکراري , با چشم هايي رو به پايين , مسير هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگي شبيه آدامس بي مزه اي شده بود که طبق اجبار , فقط بايد مي جويدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگيني نگاه تا وقتي که در خونه را بست , تعقيبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشناي حياط خانه , به صداي بلند تپيدن قلبش گوش داد
برايش عجيب بود , عجيب و دلچسب....
- داماد خَچَل : سن بين 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشيده، جسارت بسيار ، حماقت فراوان ، زود پشيمون ،زود رنج ، قرباني عواطف زودگذر يا مبادلات خانوادگي ، بچه اش از خودش بزرگتر !
2- داماد مَچَل : سن بين 19تا25سال ، ژيگولي ، دانشجو ، سرباز ، رفيق باز، وابسته به پول بابائي ، بيکار ، آينده دار، توي هر دامي که براش پهن کنن تلپي ميفته ، کيس مناسبي براي تور شدن ،کم ظرفيت ، يکي ميزنه يکي ميخوره !
3- . داماد هَچَل : سن بين 25 تا 29سال ، رسيده ، حاضر آماده ، داراي کار و بار، فارغ التحصيل ،با کارت پايان خدمت ، داراي شکستهاي عشقي فراوان، بسيار با تجربه ، دم به هرتله اي نميده ، عصا قورت داده ، کمي کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولي رضايت نميده !
4- داماد کَچَل: سن بين 30 تا 37 سال ، گرفتار ، ، درگير، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضي به رضاي خدا، دنبال زنان بيوه کم سن وسال ، مسئوليت پذير ، درپي رفاه خانواده ، داراي کار وبار و خانه، قسمت هرکي بشه مبارکه !!!
مرد براي
اعتراف نزد کشيش رفت.
«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ
جهاني دوم من به يک يهودي پناه
دادم»
«مسلماً تو گناه نکرده اي پسرم»
«اما من ازش خواستم براي ماندن در
انباري من هفته اي بيست شيلينگ
بپردازد»
>
> «خوب البته اين يکي زياد خوب
> نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم
> رو نجات دادي،
> بنابر اين بخشيده مي شوي»
>
> «اوه پدر اين خيلي عاليه. خيالم
> راحت شد. حالا ميتونم يه سئوال
> ديگه هم بپرسم؟»
>
> «چي مي خواي بپرسي پسرم؟»
>
> «به نظر شما بايد بهش بگم که جنگ
> تموم شده؟»
A man with a gun goes into a bank and demands their money
مردي با اسلحه وارد يك بانك شد و تقاضاي پول كرد.
Once he is given the money, he turns to a customer and asks, 'Did you see me rob this bank?'
وقتي پولها را دريافت كرد رو به يكي ازمشتريان بانك كرد و پرسيد : آيا شما ديديدكه من از اين بانك دزدي كنم؟
The man replied, 'Yes sir, I did.'
مرد پاسخ داد : بله قربان من ديدم.
The robber then shot him in the temple, killing him instantly.
سپس دزد اسلحه را به سمت شقيقه مرد گرفت و او را در جا كشت.
He then turned to a couple standing next to him and asked the man, 'Did you see me rob this bank?
او مجددا رو به زوجي كرد كه نزديك او ايستادهبودند و از آنها پرسيد آيا شماديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
The man replied, 'No sir, I didn't, but my wife did.
مرد پاسخ داد : نه قربان. من نديدم اما همسرم ديد.
Moral - When Opportunity knocks.... MAKE USE OF IT
نكته اخلاقي: وقتي شانس در خونه شما را ميزند..... از آن استفاده كنيد.
مهتاب . اي مونس عاشقان
روشنايي آسمان . آه مهتاب...
اي چراغ آسمان
روشني بخش جان
کو ماهم؟...
نزدت چه شبها با او در آنجا بوديم
فارغ ز دنيا . لبها به لبها بوديم
با يکدگر ما پيش تو تنها بوديم
مفتون و شيدا غرق تماشا بوديم
مهتاب . امشب که پيش توام
او رفته و من مانده ام . آه افسوس...
رفت و آن دوران گذشت
سر نهم بر کوه و دشت
از هجرش...
نزدت چه شبها با او در آنجا بوديم
فارغ ز دنيا . لبها به لبها بوديم
با يکدگر ما پيش تو تنها بوديم
مفتون و شيدا غرق تماشا بوديم
نجوايي از سوي تو ، نگاهي کوتاه از تو ، لبخندي بر لبان زيبايت ، و من خود را غرق در عشق ديدم .
:
:
:
:
:
:
دعوتم کن به يه بوسه گوشيه دنج يه رويا.من ميخام با تو بمونم از الان تا ته رويا.من ميخام باشم کنارت با همين رويا بميرم.من ميخام بميرم اما دستاتو توي دستام بگيرم.واسه به تو رسيدن اين همه شب رو دويدم.خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو ديدم
:
:
:
:
:
:
شبي ديگر سرم را روي بالش مي گذارم
به اميد اينکه فردا صبح تو بالشم را تکان دهي
شبت بخير عزيــــزم . . .
:
:
:
:
:
:
اي گل سرخ پاييزم ، شبت به خير عزيزم
بوسه به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
وقت لالايي گفتنه ، تو خوب بخوابي عشق من
عشقو به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
:
:
:
:
:
:
:
امشب مي خوام بهت افتخار بدم و بيام تو خوابت !
البته از همين جا از خانوادت حلاليت ميطلبم …
آخه امکان داره ذوق مرگ بشــــي !!
شبت لالا عزيزم . . !
:
:
:
:
:
:
فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست
:
:
:
:
:
:
عـشـق هايت را مثل
کـانـال تـلـويـزيـون عـوض مـي کـنـي
و افـتـخـار مي کـنـي،
که عشق برايت اين چنين است !
و مـن مـي خـندم …
به برنامه هايي که هيچکدام ،
ارزش ديدن ندارند . . .
:
:
:
:
:
:
من به دو چيز عشق مي ورزم يکي تو و ديگري وجود تو، به دو چيزاعتقاد دارم يکي خدا وديگري تو، من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يکي تو وديگري خوشبختي تو
:
:
:
:
:
اگه احساسمو کشتي اگه از ياد منو بردي اگه رفتي بي تفاوت به غريبه سر سپردي.بدوون اينو که دل من شده جادو به طلسمت.يکي هست اين ور دنيا که تو يادش مونده اسمت
:
:
:
:
:
:
بــــــــه هر کسيــــــــ دلـــــــــم خوشه…
“دلخوشيامـــــــــــو” ميکشه
يکي ميگويد
زير يک سقف
دور يک سفره
چقدر نزديک
چقدر دور
بيا باهم قهر بکنيم
تا دلمان براي هم تنگ شود!!!
:
:
:
:
:
به همان قدر که چشم تو پر از زيبايي است
بي تو دنياي من اي دوست پر از تنهاييست
:
:
:
:
:
:
تو نيستي،
تا من تنهاييم را با تو قسمت كنم
ولي آنقدر بزرگم
كه سهم تو را
در گوشه ساكت اتاقم نگهدارم
تا تو
بيايي و ببيني
كه بي تو چقدر
-چقدر-
تنها بوده ام!
:
:
:
:
:
:
بازي روزگار را نميفهمم!من تو را دوست دارم.تو ديگري را ... ديگري مرا ... وهمه ما تنهاييم!!
:
:
:
:
:
:
:
نسل ............ نسل بعد را سوزاند و نسل سوخته آينه عبرت نسل الکي خوشها شد تا گول ......... را نخورند(جاي نقطه چين هر عبارتي مجاز است!)
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
گفتي که دنيا را پر از غم دوست داري پس مطمئن هستم مرا هم دوست داري گفتي نميخواهي ببارم عشق اما شعر غريبي را که گفتم دوست داري
:
:
:
:
:
:
لبخند ، شروع عشق است
پُر از اضطرابِ افتادن ...
:
:
:
:
:
:
قلبت رو خالي نگه دار اگر هم روزي خواستي کسي را در قلبت جاي دهي سعي کن که فقط يک نفر باشد به او بگو که تو را بيشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ..... زيرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نياز دارم
:
:
:
:
:
:
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي
:
:
:
:
:
:
شبي ديگر سرم را روي بالش مي گذارم
به اميد اينکه فردا صبح تو بالشم را تکان دهي
شبت بخير عزيــــزم . . .
:
:
:
:
:
:
اي گل سرخ پاييزم ، شبت به خير عزيزم
بوسه به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
وقت لالايي گفتنه ، تو خوب بخوابي عشق من
عشقو به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
:
:
:
:
:
:
امشب مي خوام بهت افتخار بدم و بيام تو خوابت !
البته از همين جا از خانوادت حلاليت ميطلبم …
آخه امکان داره ذوق مرگ بشــــي !!
شبت لالا عزيزم . .
با سلام ,
خدا جان , حرفهايم را توي نيم ساعت بايد براتان بنويسم
خودتان ميبينيد که براي پيدا کردن هر کدام از حرف ها روي اين صفه کليد چقدر عرق ميريزم
خداجان , از وقتي پسر همسايه پولدارمان به من گفت که شما يک ايميل داري که هر روز چکش ميکنيد هم خوشحال شدم , هم ناراحت
خوشحال به خاطر اينکه مي توانم درد دلم را بنويسم
و ناراحت از اينکه ما که توي خانه مان کامپيوتر نداريم
ما توي خانه مان دو تا اتاق داريم
يک اتاق مال آقا جان و ننه مان است
يکي هم مال من و حسن و هادي و حسين و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
دو تا پشتي نو داريم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده
يک کمد که همه چيزمان همان توست
آشپزخانه مان هم توي حياط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش
ما هم مجبوريم براي اينکه براي شما ايميل بزنيم دو هفته بريم پيش رضا ترمزي کار کنيم تا بتونيم پول يک ساعت کافي نت را در بياريم
خداجان , جان هرکي دوست داريد زود به زود ايميل هاتان را چک کنيد و جواب ما را بدهيد......
اين داستان کوتاه درباره يک وبلاگ نويس است که دست سرنوشت
اين وبلاگ نويس را با يک دختر زميني آشنا ميکند
آخيش ، همه چيز فعلا تموم شد ، ديگه تنهاي تنها شدم ، ديگه وقتي غصه ميخورم کسي نيست که ناراحت بشه و غصه بخوره ، چرا همه به من طور ديگه اي نگاه ميکنند ، حتي درختهاي بلند اين خيابان که به خيابان انقلاب ختم ميشه ، چرا بهش گفتم اونطرفي بره ! ، ميتونست از همينجا هم بياد ، بگذار عقب رو نگاهي کنم ، هنوز سر جاش ايستاده بود و نگاهم ميکرد ، چي بهم گفت ، گفت برو دنبالش ، محمد رضا کجا رفت ، ولش کن ، بگذار بره ، ديگه هيچکس و نميخوام ، اونم رفت که رفت ، اصلا امشب خونه هم نميرم ، ميرم توي پارک ميخوابم ، نه ، اينطوري که نميشه ، دلم نميخواد ، دل اونم نميخواد ، ولي بايد اينکارو کنيم ، بايد اينطوري نشون بدم ، بايد ديگه هيچ اميدي بينمون نباشه ، دو ماه ديگه که ديدمش درستش ميکنم ، تا دو ماه ديگه من ميميرم ، نه ، يک ماه ديگه که مسيج ها شروع ميشه دوباره زنده ميشم ، زندگي تازه ، الان بايد چيکار کنم ( همينطور گيج و ويج توي خيابان راه ميرفت ، اصلا نفهميد چه....
چشماي مغرورش هيچوقت از يادم نميره .
رنگ چشاش آبي بود .
رنگ آسموني که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتي موهاي طلاييشو شونه مي کرد دوست داشتم دستامو زير موهاش بگيرم
مبادا که يه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش هميشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حياط . مثل يه غنچه …
وقتي مي خنديد و دندوناي سفيدش بيرون مي زد اونقدرمعصوم و دوست داشتني مي شد که اشک توي چشمام جمع ميشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
ديوونم کرده بود .
اونم ديوونه بود......
محبان را غم محبوب سخت است / فراق مهربان خوب سخت است
ز هستي دل بريدن نيست مشکل / دل کندن از محبوب دلربا سخت است
:
:
:
:
:
:
خدايا دلم گرفته ، ميان اين همه آرزوها ، دلتنگ ترين بنده ات را درياب
:
:
:
:
:
گرچه از خاکيم و مشتي خاک زير انداز ماست / آسمان کوچکترين بازيچه پرواز ماست
:
:
:
:
:
:
نبردي از وفا يک ذره بويي / به هر ساعت شوي مايل به سويي
فقط يک نکته ميگويم قبول کن / عزيزم واقعا بي چشم و رويي !!!
:
:
:
:
:
:
سفر کردي غروبي از کنارم / تو را اي کاش ميشد باز دارم
تو ميگفتي که ميآيي دوباره / از آن روز دائما چشم انتظارم
:
:
:
:
:
:
خانه دل جاي بيگانه نيست ، زود بيا تو ميخوام در رو ببندم !
:
:
:
:
:
:
باز امشب غزلي کنج دلم زنداني است / آسمان شب بي حوصله ام طوفاني است
هيچ کس تلخي لبخند مرا درک نکرد / هاي هاي دل ديوانه من پنهاني است
:
:
:
:
:
:
زيباترين گل ها را براي زيبايي زندگيت و کوتاهي عمرشان را براي غم هايت آرزو مندم
:
:
:
:
:
:
:
لاي خاطرات تلخم ياد تو هميشه شيرين / تا ابد فکر تو هستم نازنين رفيق ديرين
:
:
:
:
:
:
ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر / مانده آسوده ، تا که منزل برسد
:
:
:
:
:
آخرين تماشايت را پلک نخواهم زد ، مبادا تصويرت در چشمانم آواره شود
:
:
:
:
:
:
در ذهن اگر نيافرينمت ميميرم / از شاخه اگر نچينمت ميميرم
اي عادت چشم هاي بي حوصله ام / يک روز اگر نبينمت ميميرم
چهار تا از دوست داشتني ترين کلمات : تو برام مهم هستي
سه تا کلمه شيرين : تو رو تحسين مي کنم
دو تا کلمه شگفت انگيز : دلتنگت هستم
يک کلمه که از همه مهمتره : تو . . .
:
:
:
:
:
:
حال ما بي آن مه زيبا مپرس / آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
:
:
:
:
:
:
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما مي رود ارادت اوست
نظير دوست نديدم اگرچه از مه و مهر / نهادم آيينه ها در مقابل رخ دوست . . .
:
:
:
:
:
:
هر چند پير و خسته و ناتوان شدم / هر که ياد روي تو کردم جوان شدم . . .
:
:
:
:
:
:
تو مگه باده فروشي که همه مست تو اند / تو مگه ساغر عشقي که همه معشوق تو اند
منشين با همگان اي گل زيباي دلم / که به ظاهر همه مشتاق و خريدار تو اند . . .
:
:
:
:
:
:
بوسه يعني لذت دلدادگي / لذت از شب لذت از ديوانگي
بوسه آغازي براي ما شدن / لحظه اي با دلبري تنها شدن
بوسه آتش مي زند بر جسم و جان / بوسه يعني عشق من با من بمان . . .
:
:
:
:
:
:
شوقي، که چو گل دل شکفاند، عشق است / ذهني، که رموز عشق داند، عشق است
مهري، که تو را از تو رهاند، عشق است / لطفي، که تو را بدو رساند، عشق است . . .
:
:
:
:
:
:
از خود خانه و کاشانه اي ندارم ، اما در عمق آرزوي من اين است
که در دل تو خانه اي داشته باشم ، به مساحت يک قلب . . .
امشب شب آخريه که مزاحم دلت شدم / خورشيد فردا مال تو ? ببخش که عاشقت شدم
بدرقه لازم ندارم ? ميرم اي عزيزترين / نزار بمونه زير پا ? قلبمو بردار از زمين
دوست دارم براي تو فقط يه حرف ساده بود / غافل از اينکه دل من منتظر اشاره بود
:
:
:
:
:
مرا با آتش عشقت بسوزان و نترس زيرا اشک چشمانم آن را خاموش ميکند . . .
:
:
:
:
:
شاعر شعر حقايق نيستي / مثل من مجنون عاشق نيستي
من هميشه دوستت دارم ولي / اين توئي که مثل سابق نيستي . . .
:
:
:
:
:
اشک من بارون غربت / تو دلم غبار حسرت
من برات سوغاتي دارم / يه سبد گل محبت . . .
:
:
:
:
:
دريا هرچه دور شود ساحل باز هم کنار دريا ميماند ? پس ساحلتم درياي من !
و گاه در اوج تمنا بايد نخواست . .
:
:
:
:
:
عمر من غارت شد ، و غارتگر من دور شد ، من صبوري کردم و غارتگرم مغرور شد . . .
:
:
:
:
:
دود اگر بالا نشيند کسر شأن شعله نيست ، جاي چشم ابرو نگيرد ، گرچه او بالاتر است .
:
:
:
:
:
پشت پلکم عکستو نقاشي کردم گلکم ، تو رو ميبينم تا وقتي چشم ميبندم گلکم
اي پيام اين تبسم که رو لبهاي منه ، خيلي وقته که به گريه هام ميخندم گلکم
:
:
:
:
:
هر رهگذري محرم اسرار نگردد ، صحراي نمک زار ، چمن زار نگردد
هرجا که رسيدي مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو يار وفادار نگردد
تکليف من هم کاملاً مشخّص . . !
:
:
:
:
اين روزهـــا عجيب احساس دلتنگي ميکنم
نميدانم از دوستانم جدا مانده ام يا از خــــــدا . . .
:
:
:
:
بي خيالم هم شوي بي خيالـــت نميشوم
مي توانم جاي خاليت را با خيالت پر کنم !!
:
:
:
:
براي من همين " تو " کافيـــست ،
براي تو چند " او " ؟!
:
:
:
:
پچ پچ دوستت دارم هاي تو در گوش او به گوشم ميرسد !
بازيچــه ام يا باز بچــه فرضم کرده اي ؟!
:
:
:
:
من - تــــو = تــــو + اون
به همين راحتي !!
:
:
:
:
ديشب منتظرت بودم ندادي !
يعني امشبم نمي خواي بدي ؟!
بابا يه اس ام اس شب بخيـــر که ديگه اين حرفارو نداره !!
شبت بخير گلــــکم !!!
:
:
:
:
امشب مي خوام بهت افتخار بدم و بيام تو خوابت !
البته از همين جا از خانوادت حلاليت ميطلبم ...
آخه امکان داره ذوق مرگ بشــــي !!
شبت لالا عزيزم . . !
:
:
:
:
من به عکس تو دست ميکشم…
تو بـه عکس من…
دست ميکشي از من...
:
:
:
:
ميروم ز ديده ها نهان شوم
مي روم که گريه در نهان کنم
يا مرا جدايي تو مي کشد
يا تو را دوباره مهربان کنم
:
:
:
:
يک لحظه زندگي، تو از دست مي رود
وقتي کسي که هستي تو است، مي رود
شايد که اندکي بنشيند کنار تو
اما کسي که بار سفر بست، مي رود
عمريست دلم چون صيد در بند شده / اي دوست مگر قيمت دل چند شده ؟ / سنگين شده سايه ات ، کجايي / نکند ، يارانه ي عشق هم هدفمند شده ؟
.
.
.
سخت است وقتي از بغض ، گلو درد ميگيري و همه ميگويند لباس گرم بپوش .
.
.
.
سري را که درد نميکند دست مال نميبندند ، اما سر من درد ميکند براي دستي که مال تو باشد .
.
.
.
مشکل از تو نبود ، از من بود ، با کسي حرف ميزدم که سمعک هايش را پيش ديگري جا گذاشته بود .
.
.
.
مي توان از آب و از نان ، و از جان خود حتي گذشت / ممکن اما نيست مجنون بود و از ليلا گذشت / عاشقان را جامه اي پوشيدني جر چشم نيست / يا ز خير عشق يا ميبايد از دنيا گذشت .
.
.
.
همين که ياد ما هستي دمت گرم / همين که مرهم دردي دمت گرم / در اين دنيا که مردم بي وفايند / همين که با وفا هستي دمت گرم .
.
.
.
تو را چون آب دريا دوست دارم / به قدر خواب و رويا دوست دارم / سرکاري ! همه اينها دروغه / تو را من بيش از اينها دوست دارم .
.
.
.
دروغگو ، تو مگه نگفته بودي ستاره ي من فقط تويي ؟
حالا ميبينم اون بالا داري باعث درخشيدن بقيه ي ستاره ها هم ميشي !
.
.
شاخه گلت سالها بود در ميان دفترت خوابيده بود ، بي اجازت امروز بيدارش کردم !
.
.
در خلوت من نگاه سبزت جاريست! اين قست بي تو بودنم اجباريست
.
.
سرماي نبودنت بدتر از سرماي زمستان است ، به لرزه انداخته چهار ستون دلم را .
.
.
.
خوشبختي من پيدا کردن "تو" از ميان اين همه ضمير بود .
.
.
.
دوست داشتنت معادله ايست که نفسهايم را اثبات ميکند .
.
.
.
تو با آواز خود شب را شکستي / ولي من بي دريچه مانده ام باز
هواي پر زدن هايم کجا رفت ؟ / ز ياران باز هم جا مانده ام باز . . .
گاهي وقتا شعرياجمله هاي احساسي ميگي وديگران تو رو مسخره ميکنن وتو بهشون ميگي چقدر بي احساسين.
نه...
بي احساس نيستن...اونا طعم تلخ جدايي رو نچشيدن و نمي دونن که تنهايي عجب درديه.......
هيچ وقت کسي نميتونه جاي يکي ديگه اونو درک کنه...
.
.
.
.
زندگي سه لحظه اش زيباست ديدن تو خنديدن تو
بوسيدن تو …
.
.
.
منتظر ديدار تو هستم، سهل است بگويم که گرفتار تو هستم، من در پي اين حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از مني و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم
.
.
.
.
بازيچه دست يار بودن عشق است/ درپنجه غم شکاربودن عشق است/ در محاکمه اي که يار باشد قاضي / محکوم طناب دار بودن عشق است
.
.
.
.
امروز قلبم درد گرفته بود. فکر کنم يه کمي تپل شدي و جات تنگ شده
.
.
.
منتظر کسي باش که اگه حتي در ساده ترين لباس بودي، حاضر باشه تو رو به همه دنيا نشون بده وبگه که:
“اين دنياي منه
.
.
.
اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بهر و رنج است اگر عاشق شدن يک گناه است پس دل عاشق شکستن صد گناه است
.
.
.
وقتي که خدا داشت منو بدرقه مي کرد بهم گفت: جايي که ميري مردمي داره که ميشکوننت ، نکنه غصه بخوري ، من همه جا باهاتم تو تنها نيستي تو کوله بارت عشق مي ذارم که بگذري، قلب ميذارم که جا بدي ، اشک ميدم که همراهيت کنه و مرگ که بدوني برمگردي پيشم
.
.
.
.
بر خاک بخواب نازنين،تختي نيست. آواره شدن ,حکايت سختي نيست. از پاکي اشکهاي خود فهميدم . لبخند هميشه راز خوشبختي نيس
.
.
.
.
اگه کسي رو دوست داشته باشي، نمي توني توي چشم هاي اون زل بزني… نمي توني دوريش را تحمل کني… نمي توني بهش بگي که چقدر دوستش داري… نمي توني بهش بگي چقدر بهش نياز داري … واسه همينه که عاشق ها ديوونه ميشن
.
.
.
به چشمي اعتماد کن که به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار که جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است